کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

بازم بیقراری...

1392/11/24 17:30
نویسنده : مامان یاسی
147 بازدید
اشتراک گذاری

پریشب هر نیم ساعت بیدار میشدی و گریه ی انچنانی من تقریبا نخوابیدم و تو رو روی پام تاپ میدادم که بخوابی همش میگفتم یعنی چشه؟دیروز صبح که داشتی واسم دلبری میکردی و میخندیدی دیدم لثه ی بالات هم شکافته شده و دندونت معلومه

من فدای بیقراریهات بشم که درد داری مامانم چقدر عجله داری تند تند دندونات درآد؟

همش باید نگران باشم قطره آهن که میدم بعدش حتما به هر زوری هست آب بدم بخوری تا دندونات سیاه نشه امیدوارم موفق شم.

دو روز دیگه 7ماهه میشی عید نزدیکه من از بچگیم عاشق عید بودم اون حال وهوای قبل عید،بازارای شلوغ،ماهی قرمز،سبزه عدسی که مامانی میذاشت و همیشه فوق العاده میشد،تخم مرغایی که منو خاله گلبرگ و بابایی رنگ میکردیم،تخم مرغی که اولین روز عید همراه عیدیمون مامانبزرگ بهمون میداد،ناهار های خوشمزه ی روز اول عید حوری جون(خدا رحمت کنه حوری جونو دو سال پیش فوت کرد-مامان بابایی بوده پسرم) عیدی لای قرآن بابابزرگ که اونم فوت کرد...چه روزای خوبی بود باید بچه باشی تا عید حسابی بهت بچسبه !همیشه شب قبل سال تحویل منو خاله گلبرگ لباسای نو مونو میچیدیم رو تخت و تا تحویل سال 100بار میپوشیدیمشون!!!وقتی بابایی میرفت آجیل میخرید مامانی یه تشت بزرگ میاورد و با حوصله همه رو وارسی میکرد که مبادا پسته ی سر بسته  یا پوست خالی پسته داخل اجیل باشه یا بادومای نصفه رو در میاورد چه حالی میداد من شکمو همشو تند تند میخوردم!!

امیدوارم همونطوری که من از عید بچگی هام لذت بردم تو هم ببری فقط از قسمت پیک نوروزیش متنفر بودم  که غروب سیزده بدر داشتم تند تند تمومش میکردم!!!!

عاشقانه عاشقتم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

جیران بخشنده
25 بهمن 92 13:53
آخی عزییییزم امیدوارم درد نکشی مرسی جیران جون
جیران بخشنده
26 بهمن 92 16:50