فقط 4 روز تا دیدن زیباترین معجزه ی خدا مونده
سلام کیاوشم بعد از 5 روز اومدم خونه که وسیله هات رو جمع و جور کنم و دیگه کوچ کنیم
بریم خونه ی مامانیدلم واسه ی خونه ی خودمون خیلی تنگ میشه...
سه شنبه ی هفته ی گذشته با بند ناف رویان فرارداد بستیم و قرار شد روز عمل نمایندشون
بیاد واسه گرفتن بندنافت...
5شنبه هم بخاطر انقباض های زیادی که داشتم مجبور شدیم بریم بیمارستان (با بابا مهدی و
مامانی)و با مسکن اروم شدم
بعد از 2-3 ساعت بزور اجازه دادن بیام خونه آخه میگفتن ممکنه کیسه آبت پاره شه اما من
دوست نداشتم بمونیم و برگشتیم .خانم مامایی که اونجا بود اومد بهم گفت که شوهرت
خیلی نگرانه و هر دقیقه میاد داخل حال شمارو میپرسه میبینی نیومده چقدر واسه بابا
خواستنی و عزیزی؟یادت باشه همیشه و همه جا به بابات احترام بذاری و قدر عشقش
رو بدونی،امروز هم بابات نذر داشت که اتفاقی واسه ی منو تو نیفته و روزه بگیره ما هم
کلی واسش غذاهای خوشمزه درست کردیم و با هم افطار کردیم خیلی خوشحالم که
اولین روزی که توی ماه رمضان اومدم خونه سفره ی افطار توی خونمون پهن بود .
کیاوشم 4 روز دیگه قراره بیای و من غرق شادی ام .اول قرار بود 5شنبه بیای اما با دکتر
صحبت کردیم که اگه ممکنه 4شنبه بدنیا بیای و دکتر هم قبول کرد.
عزیزم همه ی مامانای کلوپ نینی هاشون دنیا اومده بغیر از خاله سمیرا که قراره
سه شنبه کیارش دنیا بیاد و خاله راحیل که کیسه آبش پاره شده و رفته بیمارستان تا
ناتالی رو دنیا بیاره امیدوارم زایمان راحتی داشته باشه.
کیاوشم یه شوق همراه با یه اضطراب خاص توی دلمه امیدوارم همه چی بخیر و خوشی
باشه آمین....
وقتی برم خونه ی مامانی دیگه دسترسی به نت ندارم که بیام وبلاگت رو بروز کنم اما
داخل دفترت خاطراتتو مینویسم...
عاشقانه عاشقتم و بی صبرانه منتظرم با حضورت دنیا رو قشنگتر کنی...