سفر عیدانه
طیق معمول همیشه لحظه ی سال تحویل خونه ی خودمون بودیم من وبابات دعای تحویل سال رو بلند میخوندیمو تو متعجب نگامون میکردی بغل بابات بودی و دست هردوتون تو دست من مثل همیشه حال عجیبی داشتم و امسال حضور تو قشنگترش کرده بود وقتی سال تحویل شد بابا منو شما رو بغل کرد و بوسید خیلی خدارو شکر کردیم که امسال هستی پارسال بابات قبل تحویل سال یه متنی گفت که نشستم گریه کردم از دست بابات با اون قلم تواناش!!!همش اشکمو درمیاره
بعد بابا به منو شما عیدی دادالبته ما هم واسه بابات عیدی خریده بودیم(یه پیراهن قشنگ)شام خونه ی مامانی دعوت بودیم اول رفتیم خونه ی بابابزرگت اونجا کلی دلبری کردی و عمو حامد ازت عکس گرفت کلی هم عیدی جمع کردی بعد رفتیم خونه ی بابایی اونجا هم دلبری میکردی و بازم کلی عیدی گرفتیبعلههه کلی پولدار شدی
٩فروردین هم رفتیم خونه ی دوست من(زینب جون)چون خاله ثمره از انگلیس اومده بود و همه جمع شده بودیم تا ببینیمش واسه ی شما یه سوییشرت خوشگل اورد واسه ی منم یه گردنبند فوق العاده زیبا دستش درد نکنه
١٠ فروردین هم رفتیم لاهیجان خونه ی عمه ات خیلی خوش گذشت و صبح ١٤ فروردین برگشتیم خونه
ایشالله زندگیت همیشه بهاری باشه پسرک ایشالله ١٢٠ تا بهارو ببینی
عاشقانه عاشقتم...