کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

آخرین روز سال1392

1392/12/29 9:19
نویسنده : مامان یاسی
162 بازدید
اشتراک گذاری

کیاوشم اول هشت ماهگیت مبارک خونه نبودم تا بیام و بنویسم تو تمام زندگی و هستی و آرامش منی با نگاه کردن به صورت  مهربونت دنیام خواستنی میشه وقتی میخوای کاری بکنی اول منو نگاه میکنی اگه بهت بخندم با ذوق انجام میدی و اگه بهت بگم نه با جیغ و داد باهام بحث میکنی من فدای اون آآآآ گفتنت بشم که بجز مامان کلا فقط همینو میگی البته وسط بحث هی بهم لبخند میزنی تا تسلیم بشم آخه تو میدونی که خنده هات هر کسی نرم میکنه چه برسه به من !!!!

الان  ساعت 9:15صبحه و تو از7:30بیداری و نمیذاری آخرین روز سال به کارام برسم الانم داری شیر میخوری و توی بغلمی امیدوارم بخوابی تا کارامو انجام بدم خیلیییی کار مونده بابا هم رفته کارواش و تا ظهر میاد البته روزه داره بخاطر سلامتی تو نذر روزه داره که هر ماه یه روزشو روزه بگیره 

امیدوارم سال 93سال خوبی باشه پر از سلامتی و خوشحالی آمین

عاشقانه عاشقتم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سیده فاطمه
1 فروردین 93 8:59
بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانیشان لای لای تو بگذار با تو عالم خود را عوض کنم: یک لحظه تو به جای من و من به جای تو این حال و عالمی که تو داری، برای من دار و ندار و جان و دل من برای تو بهارتون پر نور
مامان یاسی
پاسخ
مرسی از شعر قشنگی که نوشتی فاطمه جون