پسملیه شیطون من
سلام گل پسر مامان امروز رفتم صدای قلب کوچولو وخوشگلت رو بشنوم وروجک مامان
سر جات بند نمیشدی خانم پرستار کلی قربون صدقه ات رفت همش در میرفتی عزیز دل
مامان صدای قلب قشنگت مثل رژه رفتن یه عالمه سرباز بود اینقدر تند و منظم و خوشگل
میزد که خانم مهدوی هم خوشش اومده بود و چند دقیقه ای واسم نگه داشت که گوش
کنم اگرچه کلی بالا پایین میپریدی که از دستمون در بری و باعث شادی مامان یاسی
میشدی الهی قربون دست و پاهای کوچوت برم وقتی خانم مهدوی بهم میگفت که دستش
الان اینجاست پاهاش الان اینجاست.....قند توی دلم آب میشد دلم میخواست بغلت کنم
محکم فشارت بدم و لمست کنم ....
واقعا دیگه صبرم تموم شده ٥٢ روز واسه مامان یاسی خیلیه همه میگن دیگه چیزی نمونده
اما فقط منو بابا مهدی میدونیم که هر روز واسمون اندازه یه سال طول میکشه......
عاشقانه دوستت داریم و منتظر اومدنتیم